نامحدود
[مَ] (ص مرکب) بی حد بی پایان (از آنندراج) بی حد بی نهایت بی انجام بی پایان ناجزانجام (از ناظم الاطباء) بی کران : عرصهء مملکت غور چه نامحدود است که در آن عرصه چنان لشکر نامعدود است انوری || نامحصور تحدیدناشده که حد و حصار آن معلوم و مشخص نشده است که بی حد و حصار است || بیشمار (آنندراج) (ناظم الاطباء) نامعین (ناظم الاطباء) بی ( اندازه بی حصر و شمار غیرقابل حصر و شمار : لشکر اسلام با غنایم نامحدود به غزنه آمدند (ترجمهء تاریخ یمینی ص 353.