ناگاهان
(ق مرکب) ناگهان غفلهً بغتهً بدیههً به ناگاه دفعهً یکباره : بگشادش در با کبر شهنشاهان گفت بسم الله و اندرشد ناگاهانمنوچهری به سحرگاهان ناگاهان آواز کلنگ راست چون غیو کند صفدر بر کردوسی منوچهری چند ناگاهان به چاه اندر فتاد آنکه او مر دیگران راه چاه کند ناصرخسرو کشته فرزند گرامی را گر ناگاهان بیند از بیم خروشید نیارد مادرانوری جهان جان کمال الدین سماعیل شنیدم وی که ناگاهان فروشد اثیرالدین اومانی (از آنندراج (||) ص مرکب) ناگهانی فجائی : موج دریاست قربت شاهان خشم ایشان بلای ناگاهاناوحدی - به ناگاهان؛ ناگاهان به ناگاه : ور زآنکه بغرّدی به ناگاهان پیرامن او هزبر یا ببریمنوچهری.