ناکدخدا ماندن
[کَ خُ دَ] (مص مرکب) عزب ماندن بی زن ماندن زن نکردن داماد نشدن || عروس نشدن بی شوی زیستن شوهر ناکردن ناکدخدا ماندن مرد، ناتوان ماندن وی بر امر زناشوئی (یادداشت مؤلف ||) ناکدخدا ماندن زن؛ باکره ماندن او پس از شوهر کردن (یادداشت مؤلف): تحدب؛ ناکدخدا ماندن؛ بی شوی ماندن قعود؛ ناکدخدا ماندن زن.