نافذالامر
[فِ ذُلْ اَ] (ع ص مرکب) کسی که حکم وی مطاع باشد (ناظم الاطباء) که امر وی روان و مطاع است فرمانروا : کرده شاه از درستی قلمش نافذالامر جملهء عجمشنظامی پس هرمز او را [ بهرام چوبین را ] بر خزانه و حشم نافذالامر گردانید (منتخب جوامع ( الحقایق ص 121 ) و دایم موقر و محترم و عالی الذکر و نافذالامر و مهیب و مطاع و سرور و دین پرور باد (تاریخ قم ص 4.