ناسور
(ع اِ) ریش روان (بحر الجواهر) ریش که بر گوشهء چشم افتد و جایگاه دیگر (مهذب الاسماء) ریش روان که اکثر در حوالی ماق چشم و حوالی مقعد و بن دندان پیدا گردد (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ناصور (معجم متن اللغه) (دهار) : پیسی و ناسورکون و گربه پای خایه غر داری تو چون اشتردرایرودکی گفتند این تابوت بنی اسرائیل است ببرید به مزبله کار بنهید همچنان کردند هرکس بول بدانجا زده بود به رنج ناسور مبتلا شدی و در آن هلاک شدی (قصص الانبیا ص 141 ||) رگی است تباه که بعد از روانگی نایستد (منتهی الارب) ریش غیرقابل علاج و جراحت عسرالعلاج و زخمی که پیوسته ریم از آن پالاید (ناظم الاطباء) قرحه ای که کهن شود و میان او تهی گردد و باشد که از او رطوبتی [ بسیار ] پالاید و باشد که کمتر پالاید و لبهاء قرحه سطبر و سپید و صلب باشد (ذخیرهء خوارزمشاهی ||) جراحتی که به نشود جراحتی التیام ناپذیر : درد تو جراحتی است ناسور از زخم اجل شفات جویمخاقانی نمک پاش جراحتهای ناسور ز سر تا پا نمک شیرین پرشوروحشی || از عیب هائی است که در اسب بروز می کند و همان است که عامه آن را وقره گویند و آن سرخی است که در درون سم چهارپا پیدا می شود و چون ( آن را ببرند خون جاری شود (از صبح الاعشی ج 2 ص 28.