ناسپاسی کردن
[سِ کَ دَ] (مص مرکب)کفر کفران کفور (ترجمان القرآن) (تاج المصادر بیهقی) کفر (دهار) مکافره کفران کنود (منتهی الارب) ناشکری کردن ناحق گزاری حق ناشناسی شکر نعمت بجا نیاوردن : ترا ملکی آسوده بی داغ و رنج مکن ناسپاسی در آن مال و گنجنظامی گرت خواهیم کردن حق شناسی نخواهی کرد آخر ناسپاسینظامی از حد بندگی بیرون می رفتند و ناسپاسی می کردند (قصص الانبیاء) گفت ای پسر شکر حق به جای آور و ناسپاسی مکن (قصص الانبیاء) و چندان نعمت بود که صفت نتوان کرد ناسپاسی کردند و ترک لشکر کردند (قصص الانبیاء).