ناژ
(اِ) درخت کاج درخت صنوبر (برهان قاطع) (آنندراج) (از هفت قلزم) ناژ و نوژ و نشک درخت کاج باشد (از انجمن آرا) ناژ ناژو ناز نوژ نشک نوژن نوج که درختی است از نوع صنوبر و سرو بعضی ناژ را همان عرعر دانسته اند ازین بیت منوچهری شاید استنباط شود که ناژ و عرعر دو درخت از یک نوع باشند : تو گوئی به باغ اندر، آن روز برف صف ناژ( 1) بود و صف عرعران (از برهان قاطع چ معین حاشیهء ص 2097 ) درخت کاج و صنوبر و شمشاد و جاینده (ناظم الاطباء) بعضی گویند درختی است شبیه به صنوبر و آن هم پیوسته می باشد (برهان قاطع) (آنندراج) درختی است مانند سرو، بار او ترنجی بود کوچک و عیبه عیبه، چون عیبهء جوشن و گفته اند درخت ناج است (فرهنگ اوبهی) درخت کاج را در کتب مختلفه به نامهای سرو سیاه، ناژ، نوژ، ناج، ناجو نام برده اند و به عربی آن را صنوبر می نامند (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب الله ثابتی ص 123 ) : آن مرد بیرون شد زاغی دید بر درخت ناژ نشسته، بانگ کرد (ترجمهء تفسیر طبری) زاغی دیدم بر درخت ناژ بانگ همی کرد (ترجمهء تفسیر طبری) بدخواه تو چون ناژ( 2) ببیند بهراسد پندارد کآن از پی او ساخته داریست فرخی همیشه تا به زمستان و فصل تابستان برنگ سبز بود ناژ و سرو غاتفریعنصری چو بوستان که فروزان شود به سرو و به ناژ لبیبی ترا شناسد دانا مرا شناسد نیز تو از قیاس چو خاری من از قیاس چو ناژ لبیبی ای بی هنر و خوب به چهره هنرت کو؟ خود شرم نیایدت ازین قامت چون ناژ؟ ناصرخسرو اگر چیز از مراد خویش بودی نگشتی خاربن جز ناژ و عرعرناصرخسرو وآنت گوید بر سر هفتم فلک جوی آب و باغ ناژ و عرعر است ناصرخسرو ( 1) - ن ل: ناژو ( 2) - ن ل: بدخواه تو چون ناژو بیند بهراسد.