نازک دل
[زُ دِ] (ص مرکب) دل نازک رقیق القلب لین الفوآد زودرنج آنکه زود از بدی متأثر شود و گرید حساس : زنان نازک دلند و سست رایند بهر خو چون برآریشان برآیند (ویس و رامین) بس این سنگ سخت از دل انگیختن به نازک دلان درنیامیختننظامی مرنج ای شاه نازک دل بدین رنج که گنج است آن صنم در خاک به گنجنظامی کار هر نازک دلی نبود قتال که گریزد از خیالی چون خیالمولوی نشست و خاست چو شبنم در این گلستان کن مشو به خاطر نازک دلان گران زنهارصائب نازک دلی مباد که رحم آیدت بمن زودم بکش نگاه به این چشم تر مکن ؟ (از انجمن آرا) در این سودا چرا باشد زیانم که او نازک دل و من سخت جانموصال.