نادلیر
[دِ] (ص مرکب) جبان ترسو مقابل دلیر رجوع به دلیر شود : دلاور شد آن مردم نادلیر گوزن اندرآمد به بالین شیرفردوسی ولیکن به شمشیر یازم به شیر بدان تا نخواند کسم نادلیرفردوسی همه ره زنانند چون گرگ و شیر به خوان نادلیرند و بر خون دلیرنظامی.