ناتمام
[تَ] (ص مرکب) نابالغ (غیاث) (آنندراج) تمام و کامل نشده (ناظم الاطباء) ناپخته نپخته خام ناقص مقابل کامل : وگر در بازگشتن ناتمام است به آتش در بماند زانکه خام است ناصرخسرو از طاعت تمام شود ای پسر ترا این جان ناتمام سرانجام کار تام ناصرخسرو هوس پختن از کودک ناتمام چنان زشت ناید که از پیر خامسعدی این دو چیزم بر گناه انگیختند بخت نافرجام و عقل ناتمامسعدی چه وصفت کند سعدی ناتمام علیک السلام ای نبی والسلامسعدی زنده به مردم مشو ای ناتمام زنده تو کن مردهء خود را به نامامیرخسرو لیکن ناتمام بود در کار پادشاهی (مجمل التواریخ ||) ناقص (غیاث) (آنندراج) (ناظم الاطباء) انجام نیافته تمام و کامل نشده (ناظم الاطباء) طفیف (منتهی الارب) نیمه کاره غیرتمام تمام ناشده به اتمام نرسیده کامل نشده نادرست نابسامان : زنان در آفرینش ناتمامند ازیرا خویش کام و زشت نامند (ویس و رامین) جهان بی دانش او ناتمام است فلک با همت او ناسوار استمسعودسعد هنوز این زیربا در دیگ خام است هنوز اسباب حلوا ناتمام استنظامی هراسیدم از دولت تیزگام که بگذارد این نقش را ناتمامنظامی همه کارم که بی تو ناتمام است چنین خام از تمناهای خام استنظامی ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را حافظ مهی که از افق طبع بنده طالع شد به منتهای کمالش نشد مقام هنوز اگر برابر خورشید خاطر تو رسد شود تمام که ماهی است ناتمام هنوز وحشی شیوهء ارباب همت نیست جود ناتمام رخصت دیدار دادی طاقت دیدار دهصائب شمشیر کشیدی و نکشتی فریاد ز لطف ناتمامت ||؟ جنین صورت نگرفته در رحم (یادداشت مؤلف): اعجال؛ انداختن ناقه بچهء ناتمام را اطف الناقه؛ بچهء ناتمام زاد شتر ماده غیض؛ بچهء ناتمام افتاده، جنین سقط شده شَ دَخ؛ بچهء ناتمام (منتهی الارب ||) عیب دار (ناظم الاطباء) بد نادلپسند نازیبا نامطبوع نامقبول : مگر که بخل شبی بر کرم شبیخون کرد چنانکه از صفت ناتمام او زیبدخاقانی چه برنج بی شکر طعام ناتمام بود و غذای نامقبول باشد (سندبادنامه ص 130 ||) نادرست: ذرو؛ خطا کردن در سخن و ناتمام گفتن (منتهی الارب) آنکه نداند رقمی بهر نام به ز فقیهی که بود ناتمامامیرخسرو - ناتمام کردن و ناتمام گذاشتن؛ اصغاء لَهوَجَه (منتهی الارب) تمام نکردن ناقص گذاشتن نیمه کاره گذاشتن به انجام نرساندن کامل نکردن : به جان مضایقه با دوستان مکن سعدی که دوستی نبود هرچه ناتمام کنندسعدی.