ناامید
[اُ] (ص مرکب) آن که امید ندارد کسی که رجا ندارد مأیوس (حاشیهء برهان چ معین)( 1) ناامیدوار خائب مأیوس نومید آیس قانط نُمید یَؤس مأیوس : وگر بازگرداندم ناامید نباشد مرا روز با او سپیدفردوسی تنش لرز لرزان بکردار بید دل از جان شیرین شده ناامیدفردوسی به ایرانیان برنتابید شید دل پهلوانان شده ناامیدفردوسی کودکان ناامید گشتند و صیدی را قید نتوانستند کرد (سندبادنامه ص 335 ) سیاه مرا هم تو گردان سپید مگردانم از درگهت ناامیدنظامی گفت چو هستم ز جهان ناامید روی سیه بهتر و دندان سفیدنظامی ناامیدم مکن از سابقهء روز ازل تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت حافظ || درمانده و بیچاره و لاعلاج (ناظم الاطباء ||) در تداول عام، محروم بی نصیب ( 1) - ناامید، بضمّ سوم، از: نا (سلب) + امید = نومید = شکل جدیدی است از: (naumid افغانی دخیل =) naumed فارسی جدید (anomet تلفظ ) ،(anaumet : نمید (پهلوی حاشیهء ص 2086 برهان چ معین) ) umed وna.