مینا

معنی مینا
(اِ) آبگینه. (ناظم الاطباء) (برهان) (منتهی الارب) (صحاح الفرس) (آنندراج). شیشه. آبگینه. (فرهنگ نظام). آبگینهء سپید. (ناظم الاطباء). زجاج ابیض. (تذکرهء ضریر انطاکی، ذیل کلمهء حجل). میناء. (منتهی الارب) :
میان اندرون خانهء رنگ رنگ
ز مینا گِلِ او ز بیجاده سنگ.
اسدی (گرشاسب نامه ص424).
چیست این گنبد که گوئی پرگهر دریاستی
یا هزاران شمع در پنگانی از میناستی.
ناصرخسرو.
از دیدهء بدخواه ترا چشم رسید
بر دیدهء بدخواه تو بادا مینا(1).
شیخ ابوسعید ابوالخیر (از فرهنگ نظام).
رجوع به میناء شود.
- مینای سبز؛ آبگینهء سبز. شیشهء سبز :
آن گلی کش ساق از مینای سبز
بر سرش از سیم و زر آمیخته.
(ابوالمظفر چغانی لباب الالباب چ نفیسی ص29).
- مینای لعل انداز؛ تیغ خونریز. (آنندراج).
|| کنایه از آسمان آبی. || آبگینهء الوان. (ناظم الاطباء). آبگینهء الوان که در مرصع کاریها بکار برند. (برهان). شیشه ریزهء الوان شبیه به یاقوت و زمرد و دیگر جواهر که در تابدانهای حمام و غیره تعبیه کنند و آن را گلجام خوانند. (آنندراج). آبگینهء الوان که شبیه به یاقوت و زمرد و سایر جواهر سازند. (انجمن آرا). مینا همچون آبگینهء معمول باشد و انواع سازند برنگهای مختلف و سبز از همه بهتر باشد. هر چه صافی تر و خوشرنگ تر بهتر باشد که سبز را به خیانت زمرد کنند و از مینا طرایف بسیار سازند و قدح و کوزه و کمرها و نگین ها و مهرها و مرصع کنند و به حدود شام و مغرب دارند. (تنگسوق نامهء ایلخانی خواجه نصیر، از صحاح الفرس چ طاعتی). آبگینهء الوان باشد که شبیه به یاقوت و زمرد و دیگر جواهر سازند و آن را در طلا و نقره بکار برند و بغایت خوش آیند شود. (جهانگیری). آبگینهء رنگارنگ :
فریفته ست زمین ابر تیره را که از او
همی ستاند در و همی دهد مینا.عنصری.
نزیبد تخت را هر تن نشاید تاج را هر سر
نه هر سرخی بود مرجان نه هر سبزی بود مینا.
قطران.
از مایهء جسم و از یکی صانع
یاقوت چراست این و آن مینا.ناصرخسرو.
عدل کن با خویشتن تا سبز پوشی در بهشت
عدل ازیرا خاک را می سبز چون مینا کند.
ناصرخسرو.
چه گوئی چیست این پرده بدینسان بر هوا برده
چو در صحرای آذرگون یکی خرگاهی از مینا.
ناصرخسرو.
کوه ز لاله گرفت سرخی بسد
دشت ز سبزه گرفت سبزی مینا.معزی.
شنبلید و لالهء نعمان بروی سبزه بر
هست پنداری به مینا در عقیق و کهربا.
معزی.
به شکل و شبه تو گر دیگران برون آیند
زمانه نیک شناسد زمرد از مینا.
انوری (دیوان چ نفیسی ص4).
کمر در کمر کوهی ازخاره سنگ
برآورده چون سبز مینا به رنگ.نظامی.
زبرجد به خروار و مینا به من
درق های زر درعهای سفن.نظامی.
گفتی خردهء مینا بر خاکش ریخته. (گلستان).
|| گوهر آبگینه. (دهار) (زمخشری). پیرایهء کاسه. (زمخشری). جوهر شیشه که از آن شیشه و آبگینه کنند. (یادداشت مؤلف). میناء. رجوع به میناء شود. || ماده ای است از جنس شیشه و چینی کبودرنگ که بر فلز و جز آن مالیده بر آن نقش و نگار کنند و آن کار را میناکاری گویند. (فرهنگ نظام). سنگی شبیه به لاجورد. که بدان بر روی نقره و طلا نقاشی میکنند. (ناظم الاطباء). رنگی باشد مثل شیشه ریزهء الوان که از فرنگستان می آرند و آن را در آتش محلول ساخته بر طلا و نقره و مس که کنده باشند بریزند تا نقوش و خطوط آن کنده بدان رنگ گیرد. (آنندراج). آبگینهء رنگینی که بدان بر طلا و نقره نقاشی کنند و اکثر آن سبز باشد یا لاجوردی اگرچه سفید و سرخ نیز باشد. (غیاث). قسمی زینت فلزات به رنگ آبی. (یادداشت مؤلف) لعاب خاص و لاجوردی روشن که بر روی بعضی فلزات و ظروف فلزین و سفالین دهند براق ماندن آن را. (یادداشت مؤلف). مادهء شیشه ای و دارای الوان مختلف که جهت رنگ کردن نقوش روی فلزات و ظروف سفالین و چینی بکار رود. مادهء اولیه و اصلی مینا معمو سیلیس(2)است که با کربنات دو پتاسیم(3) مخلوط میشود که برای زودتر ذوب شدن یک مادهء کمک ذوب به آن اضافه میکنند که این مادهء کمک ذوب معمو بورق(4) (تنکار) است. مخلوط این مواد پس از ذوب شدن در کوره بیرنگ است و شیشهء معمولی است و برای رنگ کردن آن مواد رنگین به آن می افزایند. معمو برای رنگ آبی اکسید کبالت(5) و برای رنگ سبز اکسید قلع(6) و برای رنگهای دیگر مواد رنگین دیگر (از قبیل سرنج و مردارسنگ) می افزایند. (از دائره المعارف کیه) (از الجماهر بیرونی ص225). ماده ای است لعاب شیشه ای حاجب ماوراء یا شفاف که آن را روی کاشی و فلزات برای نقش و نگار بکار برند. (حاشیهء برهان قاطع چ معین). || پیاله. (ناظم الاطباء). جام. قدح. جام شیشه ای که بدان شراب خورند. (یادداشت مؤلف). ساغر. (ناظم الاطباء) :
نه نرم شود دلت بصد لابه
نه گرم شود سرت به صد مینا.مسعودسعد.
چو طاوس مینا کنی جلوه گر
تذروی کند از شعاعش قمر.
ظهوری (از آنندراج).
ترسم دمی که شیشه به ساغر قران کند
مینا کم از ستارهء دنباله دار نیست.
ملامفید بلخی (از آنندراج).
- مینا برهم خوردن؛ جام ها و پیاله های می بر یکدیگر خوردن.
|| شیشهء شراب. (ناظم الاطباء). شیشهء شراب و گلاب و مانند آن. (آنندراج). قسمی از تنگ شراب که میناکاری بوده. (فرهنگ نظام). نوعی شیشهء شراب. (یادداشت مؤلف) :
بی باده دل ز سیر چمن وانمیشود
گل جانشین سبزهء مینا نمیشود.
کلیم (از آنندراج).
به مهر و مه کجا از مغز ما سودا برون آید
می روشن نگر از مشرق مینا برون آید.
صائب (از آنندراج).
گردش سال است می در ساغر عشرت کنید
گوش مینا را تهی از پنبهء غفلت کنید.
صائب (از آنندراج).
- مینا بر سر کشیدن؛ بیکبارگی خوردن یک شیشه شراب را بکمال شوق و رغبت. (از آنندراج). کنایه از پرخوردن شراب. (آنندراج).
- مینا چیدن؛ چیدن شیشه های شراب :
نه میناست آنها که آن شوخ چید
عرق نیست کز بید آن را کشید.
میرزاطاهر وحید (از آنندراج).
- مینا کشیدن؛ شراب خوردن به مینا. (آنندراج). کنایه از پر خوردن شراب. (آنندراج). شیشهء می را سرکشیدن :
کام دل بخشد فلک هشتم تهی قالب شود
هر کسی ساغر کشد بدمست ما مینا کشد.
ارادت خان واضح (از آنندراج).
- مینای می؛ شیشهء شراب. شیشهء باده است که اغلب سبز است. (یادداشت مؤلف) :
مستی چنان خوش است که چون عمر طی شود.
ریش سفید پنبهء مینای می شود.
فلک پیمانهء پر می شود از گردش چشمش
زمین بر سرکشد مینای می از سرو بالایش.
صائب (آنندراج).
|| شراب. (آنندراج). ذکر ظرف و ارادهء مظروف :
بیا ساقی از شیشه مینا بده
به این تشنه آبی ز دریا بده.ملاطغرا.
|| مهرهء سپید و مهرهء زجاجی مدور. || گوهر بدل کبودرنگ. (ناظم الاطباء). || جواهر گردن. آرایش گردن. || آینه. (صحاح الفرس). || کات کبود(7). (ناظم الاطباء). || جوهری است سبز. (غیاث). رنگ کبود. (ناظم الاطباء). آنچه رنگ لاجوردی روشن دارد. کبود. (یادداشت مؤلف).
- تخت مینا؛ تختهء کبود که جوهریان در بازار بر آن مروارید بدارند. (از حاشیهء دیوان خاقانی چ هند ص359). تختهء مینا. صفحهء مینا :
تیغ تو عذرای یمن در حلهء چینیش تن
چون خردهء در عدن بر تخت مینا ریخته.
خاقانی.
- تختهء مینا؛ تخت مینا. تختهء کبود که جوهریان در بازار بر آن مروارید یا چیزهای دیگر بدارند. صفحهء مینا :
به سان چندن سوهان زده بر لوح پیروزه
به کردار عبیر بیخته بر تختهء(8) مینا.فرخی.
- || کنایه از آسمان است. (برهان) :
مملکتش رخت به صحرا نهاد
تخت بر این تختهء مینا نهاد.نظامی.
- حقهء مینا؛ حقهء کبود(9).
- || آسمان. فلک :
قضا به بوالعجبی تاکیت نماید لعب
به هفت مهرهء زرین و حقهء مینا.
خاقانی (دیوان ص8).
- خرگاه مینا، آسمان:بر درش بسته میان خرگاه وار
شاه این خرگاه مینا دیده ام.خاقانی.
- دایرهء مینا؛ آسمان :
زین دایرهء مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینائی.
حافظ.
- دولاب مینا؛ آسمان :
آن آتشین کاسه نگر دولاب مینا داشته
از آب کوثر کاسه پر(10) و آهنگ دریا داشته.
خاقانی (دیوان چ هند ص310).
- دیر مینا؛ آسمان :
نه روح الله در این دیر است چون شد
چنین دجال فعل این دیر مینا.خاقانی.
- || کنایه از دنیا :
اگر مریم برفت از دیر مینا
بگیتی زنده جان بادا مسیحا.
نظامی.
- سقف مینا؛ آسمان :
در کام صبح از ناف شب مشک است عمدا ریخته
گردون(11) هزاران نرگسه از سقف مینا ریخته.
خاقانی.
- صحف مینا؛ آسمان. (حاشیهء دیوان خاقانی چ هندوستان ص58) :
صحف مینا را ده آیتها گزارش کرده شب
از شفق شنگرف و از مه لیقه دان(12) انگیخته.
خاقانی.
- صفحهء مینا؛ تخته مینا. رجوع به تختهء مینا شود.
- قصر مینا؛ آسمان. (ناظم الاطباء).
- گنبد مینا؛ آسمان. (یادداشت مؤلف) :
آن کس که فراخت گنبد مینا
هم بهر تو ساخت روضهء مینو.
هدایت (از انجمن آرا).
- مینای چرخ؛ آسمان آبی. گنبد لاجوردی. چرخ مینائی :
خوش آن شیشه کز وی درخشان شود می
چو مینای چرخ و سهیل یمانی.
وحشی بافقی (دیوان چ امیرکبیر ص267).
- نه چرخ مینا؛ نه آسمان. نه فلک :
خاقان اکبر کز قدر دارد قدش درع ظفر
یک میخ درعش بر کمر نه چرخ مینا داشته.
خاقانی.
- نه حصار مینا؛ نه فلک. نه آسمان :
بر قلعهء نه حصار مینا
جز قدر تو دیده بان مبینام.خاقانی.
- هفت قلعهء مینا؛ هفت آسمان :
از اشک خون پیاده و از دم کنم سوار
غوغا به هفت قلعهء مینا برآورم.خاقانی.
- هفت نیم خانهء مینا؛ هفت آسمان :
اجرام هفت خانهء زرین به سوک تو
بر هفت نیم خانهء(13) مینا گریسته(14).
خاقانی (دیوان چ سجادی ص534).
|| کنایه از سفیدی چشم (قرنیه) بمناسبت شفافیت و شباهت به آبگینه :
دو مرواریدش(15) از مینا بریدند
بجای رشته در سوزن کشیدند(16).
نظامی (خسرو و شیرین ص108).
(1) - در شعر مذکور معنی «مادهء میناکاری» هم صحیح است، چه آن را هم اگر در چشم ریزند اثرش مانند شیشه است. (فرهنگ نظام).
.
(فرانسوی)
(2) - Silice
(3) - Carbonate de potassium (فرانسوی).
(4) - Borax. .
(فرانسوی)
(5) - Oxide de cobalte .
(فرانسوی)
(6) - Oxide d'etain (7) - سولفات متبلور مس است که رنگ آبی روشن جالبی دارد و فرمول شیمیائی آنO2H5 Cu,4SO است.
(8) - ن ل: صفحهء.
(9) - به معنی آبگینه نیز ایهام دارد.
(10) - ن ل: کاسه برد، کاسه تر.
(11) - ن ل: زرین.
(12) - ن ل: لیفدان.
(13) - ن ل: خایه، و در این صورت شاهد نیست.
(14) - در چاپ عبدالرسولی: «بر هفت بام خانهء مینا گریسته».
(15) - منظور عنبیه - سیاهی چشم - است.
(16) - در حاشیهء ص108 خسرو و شیرین چاپ وحید دستگردی منظور از مینا، سر یا صورت آمده و غرض از مروارید، تمام کرهء چشم.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.