میش

معنی میش
(اِ)(1) گوسفند. گوسپند. مطلق گوسفند باشد خواه ماده و خواه نر. در مهذب الاسماء و منتهی الارب ذیل کلمهء نعجه آمده است ماده میش؛ پس میش باید نر هم داشته باشد و دهار در کلمهء العافظه می نویسد میشینهء نر و بزینه. گوسپند اعم از نر و ماده در قدیم به معنی ضأن یعنی گوسفند می آمده است اعم از نر و ماده. گویا در قدیم میش به جنسی می گفته اند که امروز گوسفند می گوییم و اعم از نر و ماده و پشم دار است. و گوسفند اطلاق می شده است هم بر میش (یعنی گوسفند در معنی امروزی که پشم دارد) و هم بر بز اعم از نر و ماده. به عبارت بهتر امروز بطور مطلق بر آنچه موی و پشم دارد گوسفند اطلاق می شود و در قدیم میش اطلاق می شده است و بالعکس در قدیم بر آنچه پشم دارد گوسفند اطلاق می شده است و این شامل موی داران این ها نمی شده است. بزل. میشینهء مقابل بزینه. (از یادداشت مؤلف). ضأن. (نصاب الصبیان) (یادداشت مؤلف) (ترجمان القرآن جرجانی) (منتهی الارب) (دهار). غریس. قرار. سَدَف. (منتهی الارب) :
کهن تخت را نام بدمیش سار
سر میش بودی برو برنگار.فردوسی.
چو تنگ اندر آمد شبانان بدید
ابرمیش و بز پاسبانان بدید.فردوسی.
بد آمد بدین خاندان بزرگ
همی میش گشتیم و دشمن چو گرگ.
فردوسی.
سپردم مشک خود بادبزان را
همیدون میش خود گرگ ژیان را.
(ویس و رامین).
شد آن لشکر گشن پیش طورگ
روان چون رمهء میش از پیش گرگ.اسدی.
ای پیر خداوند سگی را نپذیرد
هرچند که خوانیش به میش، از تو بقربان.
ناصرخسرو.
گوی از همه مردان خرد جمله ربودی
گر میش نزار تو بر این گرگ سوار است.
ناصرخسرو.
میش و بز و گاو و خر و پیل و شیر
یکسره زین جانور اندر بلاست.ناصرخسرو.
او را فرمود تا نر میشی را قربان کنند. (کشف الاسرار ج6 ص182).
بس کس که گاه حمله چو میشی بود ضعیف
هرچند گاه لاف چو شیری بود ژیان.
امیرمعزی.
مباش غره و غافل چو میش سر در پیش
که در طبیعت این گرگ گله بانی نیست.
سعدی.
هم میش را به عهد تو گرگ است مؤتمن
هم کبک را به دور تو باز است مستشار.
سلمان ساوجی.
هرهره؛ آواز میش. هرط، میش کلانسال لاغر. رُمّاء؛ میش مادهء سپید. (منتهی الارب).
- آب خوردن میش با گرگ (یا اباگرگ) در -یک جوی و یا (به جوی)؛ عدالت مطلق برقرار بودن. دست متعدیان و ستمگران از تعدی و ستم بر ضعیفان کوتاه بودن :
جهان تازه شد از سر گاه اوی
ابا گرگ میش آب خوردی به جوی.
فردوسی.
ز عدلش باز با تیهو شده خویش
بیکجا آب خورده گرگ با میش.نظامی.
- چنگال گرگ از میش گسستن؛ رفع تجاوز و بیداد ظالم از مظلوم کردن :
ورا خواندند اردوان بزرگ
که از میش بگسست چنگال گرگ.فردوسی.
- خویش شدن میش و گرگ؛ کنایه از برقراری عدالت اجتماعی کامل و تفاهم ظالم و مظلوم :
بدین هم نشان تا قباد بزرگ
که از داد او خویش شد میش و گرگ.
فردوسی.
- گاهی گرگ و گاه میش بودن؛ درشتی و نرمی با هم داشتن. سختگیری و سهلگیری بموقع نشان دادن :
ترا کارهای بزرگ است پیش
گهی گرگ باید بدن گاه میش.فردوسی.
- گرگ و میش شدن هوا؛ کمی روشن شدن هوا هنگام صبح. (یادداشت مؤلف).
- مرغ میش.؛ رجوع به میش مرغ شود.
- میش را به گرگ سپردن؛ نظیر گوهر به دزد سپردن و گوشت به گربه سپردن، چیزی گرانبها و پر ارج را به دست طرار و دزد و نااهل دادن.
- میش و گرگ به آبشخور (یا یک آبشخور) -آوردن؛ سخت پای بند عدالت بودن. در جامعه عدالت مطلق بر پای داشتن :
جهاندار محمود شاه بزرگ
به آبشخور آرد همی میش و گرگ.
فردوسی.
-امثال: سه میش تو خورده می شه داستان من گفته می شه.
(امثال و حکم دهخدا).
|| گوسپند ماده. (ناظم الاطباء). گوسفند دنبه دار ماده. (آنندراج). مقابل قوچ. میش در قدیم به معنی ضأن یعنی مطلق گوسپند می آمده است اعم از ماده و نر، ولی امروز به معنی گوسفند ماده مستعمل است مقابل قچقار که گوسفند نر است. ام فروه؛ گوسپند مادهء میشینه که حداقل دارای سه سال باشد. (از یادداشت مؤلف) :
مر او را ز دوشیدنی چارپای
ز هر یک هزار آمدندی به جای.
بزو اشتر و میش را همچنین
بدوشندگان داده بد پاکدین.فردوسی.
ده هزار گوسفند از آن من به دست وی است میش و بره... بفروشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص406).
ز غصه چون بره نالم که سوی میش گذاری
که برنیارد شاخم بره نزاید میشم.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص908).
پنبه در آتش نهادم من به خویش
اندر افکندم قچ نر را به میش.مولوی.
|| گوسپند نر. (ناظم الاطباء). || میش کوهی. گوسفند وحشی. میش شکاری :
بزرگان به بازی به باغ آمدند
همه میش و آهو به راغ آمدند.فردوسی.
همه کهترانش به کردار میش
که روز شکارش سگ آید به پیش.
فردوسی.
از آن رفتن میش اندیشه خاست
بدل گفت آبشخور اینجا کجاست.فردوسی.
همانگه یکی میش نیکوسرین
بپیمود پیش تهمتن زمین.فردوسی.
|| قسمی عناب. (یادداشت لغت نامه).
.
(فرانسوی)
(1) - Brebis
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.