میزاب
(اِ مرکب) آبریز و ناودان و آب گذر و آبراهه. (ناظم الاطباء). ناودان. ج، مآزیب. (مهذب الاسماء). ناودان. این کلمه بی شک فارسی فراموش شده است. از میز (مخفف میزنده یا مادهء مضارع میزیدن) و آب، و آن در عربی اصلی ندارد و گاهی مزراب گفتن عرب دلیل دیگری است که از عرب نیست. و مزراب در واقع مصحف آن است، این کلمه فارسی است که به زبان عربی رفته و عرب آن را به صورت مئزاب حفظ کرده ولی در فارسی ناودان جای آن را گرفته است. (از یادداشت مؤلف). ناودان. کلمه ای فارسی است معرب به همزه و دون همزه. ج، مآزیب و میازیب به ترک الهمزه. (منتهی الارب). ناودان که راه بدر رو آب بام باشد و این معرب است. (غیاث) (از آنندراج). به قول جوالیقی و فیروزآبادی و جوهری و سیوطی فارسی است و صاحب تاج العروس می گوید: معناه بل الماء. ج، مآزیب. (یادداشت مؤلف). ناودان. (دهار) (مهذب الاسماء). || نام قسمتی از قرع و انبیق. (یادداشت مؤلف). لوله ای که مقطر به واسطهء آن به قابله جاری شود. (از مفاتیح).