مهول
[مَ] (ع ص) هائل. ترسناک. (غیاث). بسیار ترس آور. خوفناک. هولناک. سهمگین. سهمناک. پر بیم و ترس. مخوف. هول مهول، تأکید است. (منتهی الارب) :
سیل مرگ از فراز قصد تو کرد
تیز برخیز از این مهول مسیل.
ناصرخسرو.
آن بیابان که گرد این طرف است
دیولاخی مهول و بی علف است.
نظامی (هفت پیکر).
این حالت کآلت قبول است
در دیدهء غافلان مهول است.
نظامی (الحاقی).
هرکجا حرب مهولی آمدی
غوثشان کراری احمد بدی.مولوی.
شاه موصل دید پیکار مهول
پس فرستاد از درون پیشش رسول.مولوی.
خود یکی بوطالب آن عم رسول
می نمودش شنعت عربان مهول.مولوی.
سیل مرگ از فراز قصد تو کرد
تیز برخیز از این مهول مسیل.
ناصرخسرو.
آن بیابان که گرد این طرف است
دیولاخی مهول و بی علف است.
نظامی (هفت پیکر).
این حالت کآلت قبول است
در دیدهء غافلان مهول است.
نظامی (الحاقی).
هرکجا حرب مهولی آمدی
غوثشان کراری احمد بدی.مولوی.
شاه موصل دید پیکار مهول
پس فرستاد از درون پیشش رسول.مولوی.
خود یکی بوطالب آن عم رسول
می نمودش شنعت عربان مهول.مولوی.