مهل
[مُ] (ع اِ) مس. || جوهر کانی هرچه باشد مانند سیم و زر و مس و آهن و جز آن. (منتهی الارب). از فلزات معدنی همچون زر و سیم و مس و آهن. (از اقرب الموارد). || گداخته از روی و مس و آهن؛ قوله تعالی :بماء کالمهل(1). (منتهی الارب). مس گداخته. (مهذب الاسماء). || قطران تنک. قطران رقیق. || روغن زیت. روغن زیتون یا دردی روغن زیت یا روغن زیت تنک. (منتهی الارب). تیرگی زیت. (مهذب الاسماء). || خاکستر. || خدرک که از نان فروریزد. || ریم و زهر و زردآب. (منتهی الارب). چرک. || زردآب مرده: و فی حدیث ابی بکر ادفنونی فی ثوبی هذین فانما هماللمهل و التراب. (منتهی الارب). زردآب و ریم که از لاشهء مرده پالاید.
(1) - قرآن 18/29.
(1) - قرآن 18/29.