مهارت
[مَ / مِ رَ] (ع اِمص) زیرکی و رسایی در کار و استادی و زبردستی. (ناظم الاطباء). استادی. (غیاث اللغات). حذاقت. حاذقی. (از اقرب الموارد). ماهری. (یادداشت مؤلف). مهاره : بازرگان پرسید که دانی زدن؟ گفت دانم و در آن مهارتی داشت. (کلیله و دمنه).
منذر آن شاه با مهارت و مهر
آیتی بود در شمار سپهر.نظامی.
برای اظهار مهارت خویش در علم عروض گفته بیاریم. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص71). || (مص) استادی کردن. (بحر الجواهر). و رجوع به مهاره شود.
منذر آن شاه با مهارت و مهر
آیتی بود در شمار سپهر.نظامی.
برای اظهار مهارت خویش در علم عروض گفته بیاریم. (المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص71). || (مص) استادی کردن. (بحر الجواهر). و رجوع به مهاره شود.