موکول
[مَ] (ع ص) به دیگری سپرده. (منتهی الارب). امر موکول؛ کار به دیگری سپرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). کاری که به دیگری سپرده شده باشد. (آنندراج) :زعامت آن ملاعین با طاغوتی که به یحیی معروف بود موکول. (ترجمهء تاریخ یمینی ص358). || حواله شده. || سفارش شده. || سپرده شده. (ناظم الاطباء). مشروط. مربوط. محول شده.
- موکول به؛ واگذاشته به. منوط به: تشکیل جلسه موکول به بازگشت مدیر است. (از یادداشت مؤلف).
- موکول به؛ واگذاشته به. منوط به: تشکیل جلسه موکول به بازگشت مدیر است. (از یادداشت مؤلف).