موکبی
[مَ / مُو کِ] (ص نسبی) منسوب و مربوط به موکب پادشاه. (یادداشت مؤلف). منسوب به موکب و آنکه جزو موکب باشد. ج، موکبیان. (ناظم الاطباء). || سوار یا پیاده که همراه پادشاه باشد. کسی که در التزام رکاب سلطان باشد. (از یادداشت مؤلف). سواری خاص :
با موکبیان یابم در موکب او جای
با مجلسیان یابم در مجلس او بار.فرخی.
- استران موکبی؛ استرانی که باروبنهء پادشاه و همراهان او را در سفر کشند : بر اثر رسول استران موکبی می آورند با صندوقهای خلعت خلافت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص43).
- موکبیان سحر؛ فرشتگانی که در شب معراج در رکاب آن حضرت(ص) همراه بودند. (از ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج).
- موکبیان سخن؛ شاعران و سخن سنجان. (از حاشیهء مخزن الاسرار چ وحید ص 14) :
از پی بازآمدنش پای بست
موکبیان سخن(1) ابلق به دست.نظامی.
(1) - ن ل: موکبیان سحر، و در این صورت شاهد ترکیب نیست. رجوع به ترکیب موکبیان سحر شود.
با موکبیان یابم در موکب او جای
با مجلسیان یابم در مجلس او بار.فرخی.
- استران موکبی؛ استرانی که باروبنهء پادشاه و همراهان او را در سفر کشند : بر اثر رسول استران موکبی می آورند با صندوقهای خلعت خلافت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص43).
- موکبیان سحر؛ فرشتگانی که در شب معراج در رکاب آن حضرت(ص) همراه بودند. (از ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج).
- موکبیان سخن؛ شاعران و سخن سنجان. (از حاشیهء مخزن الاسرار چ وحید ص 14) :
از پی بازآمدنش پای بست
موکبیان سخن(1) ابلق به دست.نظامی.
(1) - ن ل: موکبیان سحر، و در این صورت شاهد ترکیب نیست. رجوع به ترکیب موکبیان سحر شود.