موذی
(از ع، ص) مؤذی. زیان رساننده و آزاررسان و رنج آور و اذیت رسان و مضر و مفسد. (ناظم الاطباء). رنجاننده. (آنندراج). اذیت کننده. رنج رسان. آزارنده. رنجاننده. موذیه. اذیت کیش. آن که آزردن مردم پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف) : آب و آتش و دد و سباع و دیگر مؤذیان را در آن اثری ممکن نگردد. (کلیله و دمنه). موش... چون موذی باشد آن را از خانه بیرون می فرستند. (کلیله و دمنه).
سخن آخر به دهن(1) می گذرد موذی را
سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن.
سعدی.
اقتلوا الموذی قبل أن یوذی. (یادداشت مؤلف). || حیله گر و بدجنس. (از فرهنگ لغات عامیانه). || زیانکار. (یادداشت مؤلف). || مهلک. زهردار. (ناظم الاطباء).
(1) - ن ل: دهان.
سخن آخر به دهن(1) می گذرد موذی را
سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن.
سعدی.
اقتلوا الموذی قبل أن یوذی. (یادداشت مؤلف). || حیله گر و بدجنس. (از فرهنگ لغات عامیانه). || زیانکار. (یادداشت مؤلف). || مهلک. زهردار. (ناظم الاطباء).
(1) - ن ل: دهان.