منگ
[مُ] (اِ) غله ای باشد کوچکتر از ماش و سیاه رنگ بود و بعضی گویند نوعی حبوب است و آن سرخ رنگ میباشد و مشابهتی به نان خواه دارد اما بزرگتر از نان خواه است و خوردن آن عقل را مختل گرداند و آدمی را مست کند و گاهی در معاجین به کار برند. (برهان). ماش سبز. (انجمن آرا). به هندی ماش است. (تحفهء حکیم مؤمن). ماش سبز که در شیراز بنوماش گویند و منج معرب آن است. (فرهنگ رشیدی) :
به خوشه در از بهر بیرون شدن
چنان جمله شد ماش و منگ و نخود.
ناصرخسرو.
|| مگس عسل و معرب آن منج است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)(1) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) :
زاده از من فضیلت و دانش
چون شکر از نی و عسل از منگ.
منصور شیرازی (از انجمن آرا).
(1) - معرب آن منج است. (انجمن آرا). رجوع به منج شود.
به خوشه در از بهر بیرون شدن
چنان جمله شد ماش و منگ و نخود.
ناصرخسرو.
|| مگس عسل و معرب آن منج است. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)(1) (جهانگیری) (فرهنگ رشیدی) :
زاده از من فضیلت و دانش
چون شکر از نی و عسل از منگ.
منصور شیرازی (از انجمن آرا).
(1) - معرب آن منج است. (انجمن آرا). رجوع به منج شود.