منصب

معنی منصب
[مَ صِ / صَ](1) (ع اِ) جای بازگشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جای برپا شدن. (غیاث) (آنندراج). جای مرتفع و جایی که در آن چیزی افراخته می کنند. (ناظم الاطباء). || اصل هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اصل. (اقرب الموارد). اصل مردم و جز او. (مهذب الاسماء). فلان له منصب صدق؛ یعنی فلان دارای اصل و نژاد نیکی است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رتبه. (غیاث) (آنندراج). رتبه و عهده ای که از جانب پادشاه به کسی مرحمت می گردد و وَرج و یا وِرج نیز گویند. (ناظم الاطباء). حسب و مقام و از آن به شرف استعاره کنند، و منه منصب الولایات السلطانیه و الشرعیه. و در شفاءالغلیل گوید: در کلام مولدین منصب عبارت است از عمل و شغلی که شخص بر عهده می گیرد. (از اقرب الموارد). پایه. مقام. پایگاه. رتبه. ج، مناصب. (یادداشت مرحوم دهخدا) :
مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی.
قطران (دیوان چ محمد نخجوانی ص507).
بسا بیدق که چون خردی پذیرد
به آخر منصب فرزین بگیرد.ناصرخسرو.
از صورت ایشان یاد آورد که در دنیا هر یکی در منصب و کار خویش چگونه بود. (کیمیای سعادت چ احمد آرام ص864).
هر زمانی به رسم منصب خویش
زی تو آیند و دید نتوانند.مسعودسعد.
راز نهان خویش جهان کرد آشکار
در منصب وزارت دستور شهریار.
امیر معزی (دیوان چ اقبال ص306).
در آن دولت منصب بزرگ داشت و مرا تربیت کردی. (چهارمقاله چ معین ص66).
جمره ست مگر خصم تو زیرا که نپاید
در هیچ عمل منصب او بیش سه دم را.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص8).
منصب از منصبت رفیع تر است
هر زمانیت منصبی دگر است.
انوری (ایضاً ص60).
منصب مطلب که هر کجا هست
هر خرواری همین دو تنگ است.
انوری (ایضاً ص74).
هان تا به منصبش نکنی تهنیت که دین
خود را به منصب شرفت تهنیت کند.
انوری (ایضاً ص620).
کار تو دایم تواضع بود با خرد و بزرگ
منصبت گر بیشتر گشته ست اکنون بیش کن.
جمال الدین عبدالرزاق (دیوان چ وحید ص421).
منصبی را چه کنی خواجه که از هر نااهل
گه تعرض کشی و گاه تزاحم بینی.
جمال الدین عبدالرزاق (ایضاً ص427).
عقل و عصمت که مرا تاج فراغت دادند
بر سر منصب دیوان شدنم نگذارند.خاقانی.
منصب تدریس خون گرید از آنک
فن عزالدین بوعمران نماند.خاقانی.
منصب و شغل او بر حسام الدوله تاش مقرر داشتند. (ترجمهء تاریخ یمینی چ 1 تهران ص58). ابوالعباس هنوز در منصب وزارت و مسند حکم مقیم بود. (ترجمهء تاریخ یمینی ایضاً ص359). سلطان او را در منصب حکم بنشاند و به خلعت وزارت مشرف گردانید. (ترجمهء تاریخ یمینی ایضاً ص364).
گفت اگر مانمش به منصب خویش
کس به رفعش قلم نیارد پیش.نظامی.
روزی به تعرض منصب من متصدی شوند و کار وزارت بر من بشولیده کنند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص104).
از این قطعه کمال منصب و رفعت قدر او معلوم می توان کرد. (لباب الالباب چ نفیسی ص32). با این همه فضل و بزرگی و علو منصب و رفعت منسب و جمال حسب و جلال نسب ایام با او(2) نساخت. (لباب الالباب ایضاً ص87). مسند وزارت را بدو مفوض گردانید و آن منصب عالی بر وی عرضه داشت. (لباب الالباب ایضاً ص89). به سبب آن علو همت منصب او از فلک هفتم رفیع تر بود. (لباب الالباب ایضاً ص89). خطاب هر یک فراخور منصب و لایق مرتبت او کند. (المعجم چ دانشگاه ص451).
پایهء منصب تو لایق دشمن نبود
هیچ دیوی ننهد تاج سلیمان بر سر.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ حسین بحرالعلومی ص111).
ای رتبت جلال تو بیرون ز حد وهم
وی منصب رفیع تو برتر ز هفت و چار.
کمال الدین اسماعیل (ایضاً ص144).
مکتوبی نوشت مضمون آنکه اگر پیشتر از این از جانبین در کار منصب تفاوتی و وحشتی بودست اکنون زایل شد. (جهانگشای جوینی چ قزوینی ج1 ص123).
منصبی کانم ز رویت محجب است
عین معزولی است نامش منصب است.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص417).
منصب اجداد و آبا را بماند
در پی احمد چنین بیره براند.مولوی.
مال و منصب تا کسی کارد به دست
طالب رسوایی خویش او شده ست.مولوی.
منصب قضا پایگاهی منیع است. (گلستان سعدی). پایهء منصبش بلند گردانید. (گلستان سعدی).
نه هر که قوت بازوی و منصبی دارد
به سلطنت بخورد مال مردمان به گزاف.
سعدی (گلستان).
سعدی به مال و منصب دنیا نظر مکن
میراث از توانگر و مردار از کلاغ.سعدی.
در صدر آفرینش منصب تصدر دارد... (مصباح الهدایه چ همایی ص102). هیچ یک هنوز استحقاق منصب شیخوخت ندارند. (مصباح الهدایه ایضاً ص108). لیکن مناسب حال مشایخ و لایق منصب ایشان نیست. (مصباح الهدایه ایضاً ص197).
تا به گیتی منشی گردون از ارباب سخن
هر یکی را منصبی درخور معین میکند
منصبی بادت که مدحت را عطارد تا ابد
بر بیاض مهر و مه دائم مدون می کند.
ابن یمین.
حدیث خسرو پرویز آن مثل دارد
که دیو را هوس منصب سلیمان کرد.
عبید زاکانی (دیوان چ اقبال ص13).
تصور است عدو را خیال منصب تو
زهی تصور باطل زهی خیال محال.
عبید زاکانی (ایضاً ص29).
مفلس عشق ندارد هوس منصب و جاه
خاک این راه به از مملکت روی زمین.
کمال الدین خجندی.
بایدت منصب بلند بکوش
تا به فضل و هنر کنی پیوند
نه به منصب بود بلندی مرد
بلکه منصب شود به مرد بلند.
جامی (بهارستان).
اگر منصبت خلافت از بارگاه الوهیت به شخصی دیگر مفوض گردد... (حبیب السیر ج1 چ خیام ص14). منصب ولایت عهد به وی ارزانی داشت. (حبیب السیر ایضاً ص225).
هیچ منصب به عجز نتوان یافت
سلطنت هست در سر شمشیر.
میرظهیرالدین مرعشی (از تاریخ گیلان).
- صاحب منصب؛ دارای رتبه و عهده و منصب دار. (ناظم الاطباء). آنکه دارای منصب و مقامی است : منظرانیق و وجه جمیل در هیبت و حشمت صاحب منصب بیفزاید. (المعجم چ 1 مدرس رضوی ص266).
تو صاحب منصبی از حال درویشان نیندیشی
تو خواب آلوده ای بر چشم بیداران نبخشایی.
سعدی.
رجوع به صاحب منصب شود.
- منصب نهادن بر خویشتن؛ خود را صاحب منصب انگاشتن. خود را صاحب منصب و مقام معرفی کردن :
تو ای بیخبر همچنان در دهی
که بر خویشتن منصبی می نهی.
سعدی (بوستان).
|| بلندی و رفعت. (ناظم الاطباء): لفلان منصب؛ فلان را علو و رفعتی است. (از اقرب الموارد).
- امرأه ذات منصب؛ یعنی زن صاحب حسب و جمال. (ناظم الاطباء). زن صاحب حسب و جمال یا زن صاحب جمال زیرا جمال به تنهایی علو و رفعت است وی را. (از اقرب الموارد).
|| وظیفه. کار :
مشرقی و مغربی را حسهاست
منصب دیدار حس چشم راست
صد هزاران گوشها گر صف زنند
جمله محتاجان چشم روشنند.
باز صف گوشها را منصبی
در سماع جان و اخبار و نُبی(3).
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص248).
(1) - ضبط دوم خاص تلفظ فارسی زبانان است. صاحب غیاث اللغات آرد: به فتح صاد خطاست و از تحقیقات خان آرزو چنین به تحقیق رسید که لفظ منصب که به فتح صاد شهرت دارد به اقتضای ضابطهء تصریف به کسر صاد باید و این غلط عام است نه غلط عوام. بدان که غلط بر دو گونه است یکی غلط عام چندانکه لفظ منصب که به کسر صاد است و به فتح صاد گرفته شود چنانکه شعراء عامه با لفظ لب و غبغب قافیه کرده اند و دیگر غلط عوام چنانکه لفظ تعینات به معنی شخص تعین کرده شده به طرفی و کاری و این استعمال عوام است.
(2) - نصراللهبن عبدالحمید منشی.
(3) - نُبی: قرآن.
اشتراک‌گذاری
قافیه‌یاب برای اندروید

با خرید نسخه اندرویدی قافیه‌یاب از فروشگاه‌های زیر از این پروژه حمایت کنید:

 قافیه‌یاب اندرویدی هم‌صدا

ما را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنید
نرم‌افزار فرهنگ عروضی

فرهنگ عروضی هم‌صدا برای اندروید

فرهنگ لغت جامع عروض و قافیه با قابلیت وزن یابی.

گنجور

گنجور مجموعه‌ای ارزشمند از سروده‌ها و سخن‌رانی‌های شاعران پارسی‌گوی است که به صورت رایگان در اختیار همگان قرار گرفته است. برای مشاهده وب‌سایت گنجور اینجا کلیک کنید.

دریای سخن

نرم‌افزار دریای سخن کتابخانه‌ای بزرگ و ارزشمند از اشعار و سخنان شاعران گرانقدر ادب فارسی است که به حضور دوستداران شعر و ادب تقدیم می‌داریم.