منحول
[مَ] (ع ص) شعر و سخن بربسته بر خود که دیگری گفته باشد. (منتهی الارب). شعر دیگری که بی تغییر الفاظ و مضمون به نام خود خوانده باشند. (غیاث) (آنندراج). شعر و یا سخن دیگری را بر خود بسته. (ناظم الاطباء) :
هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر.مسعودسعد.
خود را ز ره مدحت منحول و مزور
مداح نماینده به ممدوح نمایان.سوزنی.
خنده زنم چون بدو منحول و سست
سخت مباهات کنند این و آن.خاقانی.
غرر سحر ستانید که خاقانی راست
ژاژ منحول به دزدان غرر بازدهید.خاقانی.
یا توارد خاطر است یا موافقت طبیعت و اگر منحول است کتاب را انتحال عیب نباشد. (لباب الالباب چ نفیسی ص111).
هر آن مدیح که خالی بود ز نامت
بودش معنی منحول و لفظ ابتر.مسعودسعد.
خود را ز ره مدحت منحول و مزور
مداح نماینده به ممدوح نمایان.سوزنی.
خنده زنم چون بدو منحول و سست
سخت مباهات کنند این و آن.خاقانی.
غرر سحر ستانید که خاقانی راست
ژاژ منحول به دزدان غرر بازدهید.خاقانی.
یا توارد خاطر است یا موافقت طبیعت و اگر منحول است کتاب را انتحال عیب نباشد. (لباب الالباب چ نفیسی ص111).