آیینه
[نَ / نِ] (اِ) آینه. سان. آئین. طریق. منوال. گونه. حال و صورت. و هرآیینه و هرآینه مرکب از هر و آینه به معنی مذکور است که به صورت مرکبه، معنی در هر حال و بهر طریق و لاجرم (زمخشری) دهد :
ندارم هرآیینه از شاه راز
وگرچه بخواهد ز من گفت باز.فردوسی.
هرآیینه خرد داریّ و دانی
که تو امروز در شهر کسانی.
(ویس و رامین).
و رجوع به هرآینه و هرآیینه شود.
ندارم هرآیینه از شاه راز
وگرچه بخواهد ز من گفت باز.فردوسی.
هرآیینه خرد داریّ و دانی
که تو امروز در شهر کسانی.
(ویس و رامین).
و رجوع به هرآینه و هرآیینه شود.