منتصب
[مُ تَ صِ] (ع ص) برپای خاسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). برپای شونده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- غبار منتصب؛ گرد برخاسته و بلندشده. (از اقرب الموارد).
|| راست. قایم. افراخته :
در خم دور فلک تا عدل باشد کوژپشت
عافیت را کی تواند بود قامت منتصب.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص521).
نظر به موضع سجود دارد و چنان بایستد که قامتش منتصب و مستقیم باشد. (مصباح الهدایه چ همایی ص304).
- منتصب القامه؛ راست بالا. مستوی القامه. افراخته قامت : او(1) حیوانی است که در بیابان ترکستان باشد منتصب القامه، الفی القد، عریض الاظفار... (چهارمقاله صص14 - 15).
|| به کاری قیام کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). گمارده. منصوب شده :
منتصب بر هر طویله رایضی
جز به دستوری نیاید رافضی.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص170).
|| نصب داده شده. (ناظم الاطباء). حرف نصب پذیرنده. (از اقرب الموارد).
(1) - نسناس.
- غبار منتصب؛ گرد برخاسته و بلندشده. (از اقرب الموارد).
|| راست. قایم. افراخته :
در خم دور فلک تا عدل باشد کوژپشت
عافیت را کی تواند بود قامت منتصب.
انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص521).
نظر به موضع سجود دارد و چنان بایستد که قامتش منتصب و مستقیم باشد. (مصباح الهدایه چ همایی ص304).
- منتصب القامه؛ راست بالا. مستوی القامه. افراخته قامت : او(1) حیوانی است که در بیابان ترکستان باشد منتصب القامه، الفی القد، عریض الاظفار... (چهارمقاله صص14 - 15).
|| به کاری قیام کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). گمارده. منصوب شده :
منتصب بر هر طویله رایضی
جز به دستوری نیاید رافضی.
مولوی (مثنوی چ رمضانی ص170).
|| نصب داده شده. (ناظم الاطباء). حرف نصب پذیرنده. (از اقرب الموارد).
(1) - نسناس.