ملاذ
[مَ ذذ] (ع اِ) (از «ل ذ ذ») چیزهای لذیذ. (غیاث). شهوات. واحد آن مَلَذّه است. (از اقرب الموارد) : فاحشهء خاص به زبان کشف به چشم سر نگرستن است به ملاذ و شهوات دنیا. (کشف الاسرار ج3 ص680). هرکه در امارت نظر بر کثرت اتباع و طلب ریاست و تفوق و تسلط دارد یا بر تحصیل اغراض نفس و توصل به ملاذ و مشتهیات، او را از تصوف نصیبی نبود. (مصباح الهدایه چ همایی ص267). مصابرت بر مهاجرت ملاذ و محاب مستوجب ثواب جزیل است. (مصباح الهدایه ایضاً ص 265). || جِ مَلَذّ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به ملذ شود.