مکمل
[مُ کَمْ مِ] (ع ص) تمام و کامل گرداننده. (غیاث) (آنندراج). تمام کننده. مُتِمّ. کامل کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مجرد نسب علت بزرگی و پادشاهی نیست و الا حسب ذاتی وجوداً و عدماً مکمل و منقص آن نتواند بود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص162).
- جملهء مکمل؛ جمله ای است که معمولاً به واسطهء یکی از حروف ربط به جملهء ناقص پیوندد و معنی آن را تکمیل کند مانند جملهء «گنج برنداری» در مثال زیر: تارنج نبری، گنج برنداری.
- جملهء مکمل؛ جمله ای است که معمولاً به واسطهء یکی از حروف ربط به جملهء ناقص پیوندد و معنی آن را تکمیل کند مانند جملهء «گنج برنداری» در مثال زیر: تارنج نبری، گنج برنداری.