مکرمه
[مَ رُ مَ] (ع اِمص، اِ) نواخت. (دهار). بزرگی و جوانمردی و مردمی. ج، مکارم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جوانمردی و بزرگی. (آنندراج). || سبب کرم و کرامت. (ناظم الاطباء). فعل الخیر مکرمه؛ ای سبب للکرم او التکریم. (از اقرب الموارد). || (ص) ارض مکرمه؛ زمینی بسیارنبات. (مهذب الاسماء). ارض مکرمه؛ زمین نیکو که شایستهء روییدن باشد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). ارض مکرمه للنبات؛ ای کریمه طیبه(1). (اقرب الموارد). || رجل مکرمه؛ مردی خیر. (مهذب الاسماء). مرد کریم. (از اقرب الموارد). و رجوع به مَکرُم شود.
(1) - صاحب اقرب الموارد در تنبیه و تکملهء پایان کتاب آرد: در لسان العرب و صحاح این کلمه به فتح «ر» و در تاج العروس به ضم و فتح «ر» آمده است.
(1) - صاحب اقرب الموارد در تنبیه و تکملهء پایان کتاب آرد: در لسان العرب و صحاح این کلمه به فتح «ر» و در تاج العروس به ضم و فتح «ر» آمده است.