مکر
[مَ] (ع مص) بدسگالیدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). بدسگالیدن و فریفتن. (مجمل اللغه) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خدعه کردن. (از اقرب الموارد) : استکباراً فی الارض و مکرالسیی ء و لایحیق المکر السیی ء الاباهله. (قرآن 35/43). فانظر کیف کان عاقبه مکرهم انا دمرناهم و قومهم اجمعین. (قرآن 27/51). و مکروا مکراً کباراً. (قرآن 71/22). || مکرالله فلاناً؛ یعنی مجازات کرد او را در برابر مکر، گویند مکر منصرف کردن انسان است از مقصد خود با حیله، و آن بر دو نوع است: پسندیده که در آن قصد خیر باشد و ناپسند که در آن قصد شر باشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادهء قبل (معنی دوم) شود. || آب دادن زمین خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از آنندراج). || به گل سرخ رنگ کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باطین احمر رنگ کردن. (از اقرب الموارد). خضاب کردن به سرخی. (تاج المصادر بیهقی).