مکتسی
[مُ تَ] (ع ص) جامه پوشیده. (مهذب الاسماء). پوشنده و گلیم در برکشنده. (غیاث) (آنندراج). کسوت پوشیده و آن که خود را لباس می پوشاند. (ناظم الاطباء) :هرگه که گوهر عقل در او به جنبش آید ذات او به لباس ملکیت مکتسی شود. (مرزبان نامه چ قزوینی ص100). گاه هوا هیئت آب بستاند، گاه آب به صورت هوا مکتسی شود... (مرزبان نامه).
- مکتسی گشتن؛ پوشیده شدن. محاط شدن :
در خیال از بس که گشتی مکتسی
نک به سوفسطایی بدظن رسی.مولوی.
- مکتسی گشتن؛ پوشیده شدن. محاط شدن :
در خیال از بس که گشتی مکتسی
نک به سوفسطایی بدظن رسی.مولوی.