مکالمه
(1) [مُ لَ مَ / لِ مِ] (از ع، اِمص) مأخوذ از تازی، گفتگو و گفت و شنید و جواب سؤال و محاوره و مذاکره و گفتار. (ناظم الاطباء). مکالمه: به گاه آنکه شراب طرب افزای دماغها را گرم کرد مخدرهء دهشت نقاب حیا از چهرهء مکالمه و محاوره برانداخت. (سلجوقنامهء ظهیری ص27). فی الجمله زبان از مکالمهء او درکشیدن قوت نداشتم. (گلستان). پس غبنی عظیم بود... که از مشاهدهء پادشاه و مکالمهء او و مطالعهء بارگاه و نزلش محروم ماند. (مصباح الهدایه چ همایی ص299). و رجوع به مکالمت و مکالمه شود.
- مکالمه کردن؛ با یکدیگر سخن گفتن. با همدیگر حرف زدن.
(1) - رسم الخطی از «مکالمه» عربی در فارسی است.
- مکالمه کردن؛ با یکدیگر سخن گفتن. با همدیگر حرف زدن.
(1) - رسم الخطی از «مکالمه» عربی در فارسی است.