مقیل
[مُ قَ / مُ](1) (اِ) هفت دانه باشد که در ایام عاشورا پزند و خورند و آن گندم و جو و نخود و عدس و باقلا و ماش و لوبیاست. (برهان) (آنندراج). هفت دانهء روز عاشورا. (فرهنگ رشیدی). مؤلف سراج اللغات گوید: مقیل بر وزن طفیل هفت دانه که در عاشورا پزند و برای دفع عشق نیز چنانکه گفته اند، و مقل نیز بدین معنی گذشت، و آنچه در برهان به قاف به تحتانی رسیده(2) نوشته خطاست چرا که قافیه با «طفیل» کرده اند. (فرهنگ نظام) :
شکم ز لقمهء آلوده پر مکن چو مقیل
که گردهء مه و مهرت شود به سفره طفیل.
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به مقیلبا شود.
(1) - ضبط دوم از برهان و آنندراج است.
(2) - یعنی مُقیل.
شکم ز لقمهء آلوده پر مکن چو مقیل
که گردهء مه و مهرت شود به سفره طفیل.
احمد اطعمه (از فرهنگ رشیدی).
و رجوع به مقیلبا شود.
(1) - ضبط دوم از برهان و آنندراج است.
(2) - یعنی مُقیل.