مقوا
[مُ قَوْ وا] (ع اِ) صفحهء ستبر و کلفتی که از چندین لا کاغذهای بیکاره و یا پارچه های کهنه می سازند. (ناظم الاطباء). کاغذی سخت ضخیم که از خمیر کاغذ یا چند لای کاغذ بر یکدیگر دوسیده کنند. تخته گونه ای که از خمیر کاغذ یا کاغذهای برهم نهاده و چسبانیده سازند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
جلد اگر می کنی مصحف و جدش(1) بر او
دفتر انجیل را بهر مقوا طلب.
وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص169).
جز مقوا و جلد و شیرازه
هرچه سازم به دست خود سازم.
علی تاج حلوایی.
و رجوع به مُقَوّی شود.
(1) - ن ل: مجدش.
جلد اگر می کنی مصحف و جدش(1) بر او
دفتر انجیل را بهر مقوا طلب.
وحشی (دیوان چ امیرکبیر ص169).
جز مقوا و جلد و شیرازه
هرچه سازم به دست خود سازم.
علی تاج حلوایی.
و رجوع به مُقَوّی شود.
(1) - ن ل: مجدش.