مقنع
[مُ نِ] (ع ص) اقناع کننده. راضی کننده. خرسند کننده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مقنعی که دل خرسند گرداند نشنوده ام و مشبعی که غلت ضمیر بنشاند استماع نکرده. (نفثه المصدور چ یزدگردی ص11).
- جواب مقنع؛ پاسخی بسنده. پاسخی که شنونده را راضی کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| آن که سر را راست می دارد و به چپ و راست التفات نمی کند و نگاه را موازی در میانهء دو دست قرار می دهد. ج، مقنعون، قوله تعالی : مهطعین مقنعی رؤسهم(1). (ناظم الاطباء). و رجوع به اقناع شود.
(1) - قرآن 14/43.
- جواب مقنع؛ پاسخی بسنده. پاسخی که شنونده را راضی کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
|| آن که سر را راست می دارد و به چپ و راست التفات نمی کند و نگاه را موازی در میانهء دو دست قرار می دهد. ج، مقنعون، قوله تعالی : مهطعین مقنعی رؤسهم(1). (ناظم الاطباء). و رجوع به اقناع شود.
(1) - قرآن 14/43.