مقرض
[مُ قَرْ رَ] (از ع، ص) به مقراض خردکرده. خردکرده. ریزریز کرده : بهمن سفید دارچینی، گشنیز خشک طباشیر، پوست نارنج و ترنج، ابریشم مقرض... بسرشند. (تحفهء حکیم مؤمن ذیل مفرح جالینوس). هلیلهء کابلی، ابریشم مقرض، صندل سفید... بسرشند. (تحفهء حکیم مؤمن ذیل مفرح اعظم). و رجوع به تحفهء حکیم مؤمن ذیل ابریشم شود.