مقدمه
[مُ قَدْ دِ مَ] (ع اِ) اول هر چیزی. || پیشانی. || موی پیشانی. || شتر که اول بار آورد و آبستن گردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آنچه شی ء بر آن متوقف باشد، خواه توقف عقلی باشد و خواه توقف عادی یا جعلی. (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون)(1). آنچه مباحث بعدی بر آن متوقف باشد. مقدمه اعم از مبادی است. مبادی آن است که مسائل بلاواسطه بر آن متوقف باشد و مقدمه چیزی است که مسائل برآن متوقف باشد بواسطه یا بلاواسطه. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مقدمه شود. || مقدمه الکتاب، اول کتاب. (ناظم الاطباء). فصلی که در آغاز کتاب آورده شود. (از اقرب الموارد)(2). آنچه در کتاب آورده شود پیش از شروع در مقصود به جهت ارتباط آن بامقصود. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به مقدمه شود.
(1) - در کشاف اصطلاحات الفنون به فتح دال مُقَدَّم نیز ضبط شده است.
(2) - در اقرب الموارد به این معنی بافتح دال مشدد نیز ضبط شده است.
(1) - در کشاف اصطلاحات الفنون به فتح دال مُقَدَّم نیز ضبط شده است.
(2) - در اقرب الموارد به این معنی بافتح دال مشدد نیز ضبط شده است.