مقتضی
(1) [مُ تَ ضا] (ع ص، اِ) تقاضا کرده شده. (غیاث) (آنندراج). تقاضاکرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مقتضا شود. || وام خواسته. (ناظم الاطباء). || مضمون. مدلول. مفهوم. معنی. مفاد. فحوی. تفسیر. تأویل. مقصود. منظور. مراد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقتضا شود. || در اصطلاح نحویان، اعراب را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
(1) - این کلمه در نظم و نثر فارسی غالباً، خاصه در حالت اضافه بصورت «مقتضا» نوشته می شود.
(1) - این کلمه در نظم و نثر فارسی غالباً، خاصه در حالت اضافه بصورت «مقتضا» نوشته می شود.