مقاوله
(1) [مُ وَ / وِ لَ / لِ] (از ع، اِمص)مقاوله. گفت و شنید. گفتگو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مادهء قبل شود.
- مقاوله رفتن؛ گفتگو به عمل آمدن. سخن گفته شدن : اگر به مناقضت و معارضت قول مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص128).
|| (اصطلاح فقه) مذاکرات قبل از عقد را گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- مقاوله نامه؛ پیمانی که میان نمایندگان دو دولت دربارهء امری منعقد گردد و به تصویب قوه مقننه یا هیئت دولت احتیاجی ندارد.
(1) - رسم الخطی از «مقاوله» عربی در فارسی.
- مقاوله رفتن؛ گفتگو به عمل آمدن. سخن گفته شدن : اگر به مناقضت و معارضت قول مقاوله ای رفتی از قضیت عقل دور بودی. (مرزبان نامه چ قزوینی ص128).
|| (اصطلاح فقه) مذاکرات قبل از عقد را گویند. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- مقاوله نامه؛ پیمانی که میان نمایندگان دو دولت دربارهء امری منعقد گردد و به تصویب قوه مقننه یا هیئت دولت احتیاجی ندارد.
(1) - رسم الخطی از «مقاوله» عربی در فارسی.