مفکر
[مُ فَکْ کَ] (ع ص) اندیشیده شده. آنچه موضوع اندیشه واقع شود. چیزی که دربارهء آن اندیشیده شود :
ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر
پرسنده شد این نفس مفکر(1) ز مفکر.
ناصرخسرو.
(1) - رجوع به مدخل قبل شود.
ز اندیشه غمی گشت مرا جان به تفکر
پرسنده شد این نفس مفکر(1) ز مفکر.
ناصرخسرو.
(1) - رجوع به مدخل قبل شود.