استهزاء
[اِ تِ] (ع مص) خندستانی. (مجمل اللغه). خندستانی کردن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). بر کسی خندیدن. تمسخر کردن. (غیاث). جمز. ریشخند کردن. ریشخند. تهکم. طنز. فسوس. افسوس. فسوس کردن. (منتهی الارب). فسوس داشتن. دست انداختن. سخریه. سخریه کردن. فسوسیدن : انما نحن مستهزؤن. (قرآن 2/14)؛ ما فسوس میداشتیم. (تفسیر ابوالفتوح رازی)؛ ما بمحمد و قوم او فسوس می کردیم. (تفسیر ابوالفتوح رازی). || ضعیف و حقیر شمردن. || انکار چیزی کردن. || مکافات فسوس دادن یا ناگاه گرفتن بر آن. (منتهی الارب).