معیل
[مُ](1) (ع ص) مرد بسیارعیال. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). شخصی که بسیار عیال دارد. (غیاث) (آنندراج). مرد بسیارعیال و عیال بار. (ناظم الاطباء). عیالومند. عیالمند. عیالوار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دست اقبال ار نه بگشاید
بند ادبار این معیل فقیر...انوری.
بهر مهمان گوشت آورد آن معیل
سوی خانه با دو صد جهد طویل.مولوی.
- نعم المعیل؛ بهترین عائله دار. بهترین عیالمند :
همچنین از پشه گیری تا به فیل
شد عیال الله و حق نعم المعیل.مولوی.
|| (اِ) شیر بیشه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || پلنگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || گرگ بدان جهت که پیوسته شکار جوید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). گرگ. (ناظم الاطباء). جمع آن عیاییل است بر غیرقیاس. (از اقرب الموارد)(2).
(1) - در اقرب الموارد و محیط المحیط [ مُ یِ ]ضبط شده است.
(2) - در اقرب الموارد در سه معنی اخیر به فتح اول ضبط شده است.
دست اقبال ار نه بگشاید
بند ادبار این معیل فقیر...انوری.
بهر مهمان گوشت آورد آن معیل
سوی خانه با دو صد جهد طویل.مولوی.
- نعم المعیل؛ بهترین عائله دار. بهترین عیالمند :
همچنین از پشه گیری تا به فیل
شد عیال الله و حق نعم المعیل.مولوی.
|| (اِ) شیر بیشه. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || پلنگ. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || گرگ بدان جهت که پیوسته شکار جوید. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). گرگ. (ناظم الاطباء). جمع آن عیاییل است بر غیرقیاس. (از اقرب الموارد)(2).
(1) - در اقرب الموارد و محیط المحیط [ مُ یِ ]ضبط شده است.
(2) - در اقرب الموارد در سه معنی اخیر به فتح اول ضبط شده است.