معمول
[مَ] (ع ص) عمل کرده شده. کرده شده. || ساخته شده و پرداخته شده. (ناظم الاطباء). ساخته. برساخته. مصنوع. مقابل طبیعی: نوشادر بر دوگونه است معدنی و معمول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || مستعمل. || مقررشده و موافق دستور و رسمی. (ناظم الاطباء). مرسوم. متداول. رایج. به آیین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- برحسب معمول؛ طبق مرسوم. مطابق عادت.
- بنا به معمول؛ طبق عادت. حسب المعمول.
|| خفته به خواب مصنوعی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پوشیده شده. (ناظم الاطباء). || آب به شیر و شهد و برف آمیخته. و منه اتی بشراب معمول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شراب به شیر و عسل آمیخته. (از اقرب الموارد). || (اِ) دستور و قاعده و رسم. || رواج و عادت. (ناظم الاطباء).
- برحسب معمول؛ طبق مرسوم. مطابق عادت.
- بنا به معمول؛ طبق عادت. حسب المعمول.
|| خفته به خواب مصنوعی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || پوشیده شده. (ناظم الاطباء). || آب به شیر و شهد و برف آمیخته. و منه اتی بشراب معمول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شراب به شیر و عسل آمیخته. (از اقرب الموارد). || (اِ) دستور و قاعده و رسم. || رواج و عادت. (ناظم الاطباء).