معضل
[مُ ضِ](1) (ع ص) امر معضل؛ کار بی بیرون شو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سخت دشوار. مشکل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کار دشوار و فرو بسته. (از اقرب الموارد) : و این معضل ترا چگونه دست دهد و این مشکل به کدام شکل روی نماید. (سندبادنامه ص70). تا اگر مهمی پیش آید یا معضلی روی نماید بدین نامها دفع و رفع آن کنی. (سندبادنامه ص228). || زنی که بچه آوردن بر او دشوار باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). زنی که بچه آوردن بر وی دشوار باشد و کذلک الدجاجه و غیرها. ج، معاضیل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || مرد قوی و استوارخلقت و منه فی صفته صلی الله علیه و آله: انه کان معضلا ای موثق الخلق. (منتهی الارب). مرد قوی و استوارخلقت. (آنندراج) (ناظم الاطباء). || مرد زیرک. (منتهی الارب) (آنندراج). || سخت و شدید القبح. (منتهی الارب) (آنندراج). شدید القبح. (اقرب الموارد). || داء معضل؛ بیماری درمان ناپذیر. (از اقرب الموارد).
(1) - در تداول فارسی به فتح ضاد [ مُ ضَ ] تلفظ کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
(1) - در تداول فارسی به فتح ضاد [ مُ ضَ ] تلفظ کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).