معصیت
[مَ یَ] (ع اِ)(1) مخالفت و نافرمانی و سرکشی و عدم اطاعت و عصیان. (ناظم الاطباء) :
زیان نبود و نباشدْت از او چنانکه نبود
زیان ز معصیت دیو مر سلیمان را.
ناصرخسرو.
|| گناه و جرم و بزه. (ناظم الاطباء). گناه. جرم. ذنب. خطا. جناح. اثم. ناشایست. ج، معاصی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دلت همانا زنگار معصیت دارد
به آب توبهء خالص بشویش از عصیان.
خسروانی.
راست نگردد دروغ و مکر به چاره
معصیتت را بدین دروغ میاچار.ناصرخسرو.
هیچ معصیت از جهل عظیمتر نیست. (کیمیای سعادت). هیچکس از معصیت معصوم نیست. (کیمیای سعادت). آن معصیت وی در کار ما کن و به فضل خود او را بیامرز. (کشف الاسرار میبدی ج2 ص530).
ای گشته به نور معرفت ناظر خویش
آشفته مکن به معصیت خاطر خویش.
خاقانی.
و نیز سنت الهی چنان است که دورافتادگان معصیت را بیش از نزدیکان طاعت انعام و اطعام فرماید. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص156). اغلب تهیدستان دامن عصمت به معصیت آلایند. (گلستان). معصیت از هرکه صادر شود ناپسندیده است. (گلستان).
در آن جای پاکان امیدوار
گل آلودهء معصیت را چه کار.(بوستان).
دارالشفای توبه نبسته است در هنوز
تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم.سعدی.
سبحه بر کف توبه بر لب دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما.صائب.
ز ابر لطفش بس که باران عنایت می چکد
معصیت را گر بیفشارند رحمت می شود.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و رجوع به معصیه شود.
- معصیت زشت؛ فحشاء. (ترجمان القرآن).
(1) - رسم الخطی از معصیه عربی در فارسی است.
زیان نبود و نباشدْت از او چنانکه نبود
زیان ز معصیت دیو مر سلیمان را.
ناصرخسرو.
|| گناه و جرم و بزه. (ناظم الاطباء). گناه. جرم. ذنب. خطا. جناح. اثم. ناشایست. ج، معاصی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
دلت همانا زنگار معصیت دارد
به آب توبهء خالص بشویش از عصیان.
خسروانی.
راست نگردد دروغ و مکر به چاره
معصیتت را بدین دروغ میاچار.ناصرخسرو.
هیچ معصیت از جهل عظیمتر نیست. (کیمیای سعادت). هیچکس از معصیت معصوم نیست. (کیمیای سعادت). آن معصیت وی در کار ما کن و به فضل خود او را بیامرز. (کشف الاسرار میبدی ج2 ص530).
ای گشته به نور معرفت ناظر خویش
آشفته مکن به معصیت خاطر خویش.
خاقانی.
و نیز سنت الهی چنان است که دورافتادگان معصیت را بیش از نزدیکان طاعت انعام و اطعام فرماید. (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص156). اغلب تهیدستان دامن عصمت به معصیت آلایند. (گلستان). معصیت از هرکه صادر شود ناپسندیده است. (گلستان).
در آن جای پاکان امیدوار
گل آلودهء معصیت را چه کار.(بوستان).
دارالشفای توبه نبسته است در هنوز
تا درد معصیت به تدارک دوا کنیم.سعدی.
سبحه بر کف توبه بر لب دل پر از شوق گناه
معصیت را خنده می آید ز استغفار ما.صائب.
ز ابر لطفش بس که باران عنایت می چکد
معصیت را گر بیفشارند رحمت می شود.
مخلص کاشی (از آنندراج).
و رجوع به معصیه شود.
- معصیت زشت؛ فحشاء. (ترجمان القرآن).
(1) - رسم الخطی از معصیه عربی در فارسی است.