معرق
[مُ عَرْ رَ] (ع ص) می به آب آمیخته. (مهذب الاسماء). شراب رگ دار از آب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). شراب آمیخته با اندکی آب. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُعرَق شود. || مرد کم گوشت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || رجل معرق الخدین؛ مرد کم گوشت رخسار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). || هر چیز رگ دار. (ناظم الاطباء).
- کاشی معرق(1)؛ قسمی از خشت کاشی منقش که نقشها را مانند عرق در آن قرار داده اند. (ناظم الاطباء). قسمی کاشی مرکب از قطعات مختلف و رنگهای گوناگون که چون کنار هم قرار گیرند نقشی بدیع بوجود آید. و رجوع به معرق کاری شود.
(1) - مرحوم عباس اقبال در مجلهء ایران امروز شمارهء دهم سال دوم ص26 این کلمه را مغرق با غین دانسته است. رجوع به مجموعهء مقالات اقبال ص537 شود.
- کاشی معرق(1)؛ قسمی از خشت کاشی منقش که نقشها را مانند عرق در آن قرار داده اند. (ناظم الاطباء). قسمی کاشی مرکب از قطعات مختلف و رنگهای گوناگون که چون کنار هم قرار گیرند نقشی بدیع بوجود آید. و رجوع به معرق کاری شود.
(1) - مرحوم عباس اقبال در مجلهء ایران امروز شمارهء دهم سال دوم ص26 این کلمه را مغرق با غین دانسته است. رجوع به مجموعهء مقالات اقبال ص537 شود.