معرفه
(1) [مَ رِ فَ] (ع اِمص) معرفه. معرفت. رجوع به معرفه و معرفت شود. || (اِ) (اصطلاح دستوری) اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد؛ مث اگر کسی به مخاطب خود بگوید: «عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم» مقصود این است: خانه و دکانهائی را که شما اطلاع دارید... (از دستور قریب و بهار و... ج1 ص23). معرفه به صورتهای ذیل در فارسی به کار می رود: 1- به صورت اسم جنس با قرینه: «مردی در بیابان دچار گرگی شد. مرد با گرگ جنگید و سرانجام گرگ را کشت». 2- گاه اسم را با «آن» و «این» معرفه سازند: «گفت برو و این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد». 3- در زبان تخاطب با الحاق «-ه» معرفه سازند: «اسبه را خریدم»، «خانهه را فروختم». و رجوع به فرهنگ فارسی و معرفه و نکره تألیف دکتر معین صص57-78 شود.
(1) - رسم الخطی از معرفه عربی در فارسی است.
(1) - رسم الخطی از معرفه عربی در فارسی است.