معترضه
[مُ تَ رِ ضَ] (ع ص) مؤنث معترض. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به معترض شود.
- جملهء معترضه؛ حشو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جمله ای است خارج از اصل موضوع که برای توضیح و تبیین یا دعا و نفرین و جز آن در میان جملهء اصلی در آید. مانند:
دی بامداد عید - که بر صدر روزگار
هر روز عید باد به تأیید کردگار-
بر عادت از وثاق به صحرا برون شدیم
با یک دو آشنا هم از ابنای روزگار.
در مثال بالا عبارت «که بر صدر روزگار هر روز عید باد به تأیید کردگار» جملهء معترضه و متضمن دعاست. و رجوع به حشو شود.
- جملهء معترضه؛ حشو. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جمله ای است خارج از اصل موضوع که برای توضیح و تبیین یا دعا و نفرین و جز آن در میان جملهء اصلی در آید. مانند:
دی بامداد عید - که بر صدر روزگار
هر روز عید باد به تأیید کردگار-
بر عادت از وثاق به صحرا برون شدیم
با یک دو آشنا هم از ابنای روزگار.
در مثال بالا عبارت «که بر صدر روزگار هر روز عید باد به تأیید کردگار» جملهء معترضه و متضمن دعاست. و رجوع به حشو شود.