معایب
[مَ یِ] (ع اِ) جِ مَعاب و مَعابَه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (محیط المحیط). عیبها و آهوها و بدیها و کاری بد و ناشایسته. (ناظم الاطباء). عیوب :پس چون ضعیفی افتد میان دو قوی توان دانست که حال چون باشد و آنجا معایب و مثالب ظاهر گردد و محاسن و مناقب پنهان ماند. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص103). وقت است که... بعضی از معایب رأی... تو بر شمرم. (کلیله و دمنه).
نه از بزرگی تو ز آنکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند.
انوری.
دوست آن است کو معایب دوست
همچو آیینه روبرو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
در قفا رفته مو به مو گوید.
(از امثال و حکم ج2 ص835).
نه از بزرگی تو ز آنکه در معایب تو
چه جای هجو که اندیشه هم کرا نکند.
انوری.
دوست آن است کو معایب دوست
همچو آیینه روبرو گوید
نه که چون شانه با هزار زبان
در قفا رفته مو به مو گوید.
(از امثال و حکم ج2 ص835).