معاهد
[مُ هِ] (ع ص) هم عهد و هم پیمان و هم شرط و هم سوگند. (ناظم الاطباء). آن که با تو پیمان بسته باشد. کسی که با دیگری عهدی بسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || گزیدگر یعنی ذِمّی. (منتهی الارب) (آنندراج). گزیدگر و باج گزار و ذمی و اهل ذمه. (ناظم الاطباء). ذمی. (اقرب الموارد). زنهاری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || کافری که با مسلمانان پیمان دارد. عهدی مُسالِم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کافر حربی که در امان مسلمانان در آمده باشد. دارندهء مذهبی که به موجب عهدنامه ای تحت حمایت مسلمانان در می آمده و مکلف به پرداخت جزیه بود. دکتر جعفر لنگرودی آرد: کافری که با حکومت اسلام پیمان صلح مهادنه برقرار کرده باشد و امان او امان موقت است. (ترمینولوژی حقوق). حربی داخل در امان. (از اقرب الموارد)(1) : و این مجموع به نزدیک دوست و دشمن و مسلمان و مشرک و معاهد و ذمی مقبول باشد. (کلیله و دمنه چ مینوی ص420). و رجوع به معاهده شود.
(1) - به دو معنی اخیر در اقرب الموارد به فتح رابع [ مُ هَ ] نیز آمده است.
(1) - به دو معنی اخیر در اقرب الموارد به فتح رابع [ مُ هَ ] نیز آمده است.