معاون
[](1) (ع اِ) گویا جمع چیزی است مانند معونه یا غیرآن: کان ابی [ ای ابوالعتاهیه ] لایفارق الرشید فی سفر و لاحضر الا فی طریق الحج و کان یجری علیه فی کل سنهء خمسین الف درهم سوی الجوائز و المعاون (الاغانی 3:153، یادداشت های قزوینی ج7 ص108).
- دیوان معاون؛ یکی از ادارات حکومتی بنی عباس بوده است ولی مقصود از آن را تاکنون درست نفهمیده ام و در تجارب الامم مکرر این اصطلاح را دارد. (یادداشت های قزوینی ج 7 ص109) : کان الی والدی الحسن بن عبیدالله دیوان الرسائل و دیوان المعاون و جمله الدواوین التی کانت الیه فی ایام وزاره ابیه للمعتضد فامر عبیدالله ابنه ان یستخلف اباالحسین بن ثوابه علی دیوان الرسائل و دیوان المعاون. (معجم الادباء چ مرجلیوت ج2 ص417 و 418).
|| منصبی و وظیفه ای بوده است که ندانستم چیست : والیه معاون بغداد و سائره... (حمزهء اصفهانی ص231، یادداشت های قزوینی ج 7 ص109).
(1) - ضبط کلمه معلوم نیست و مرحوم قزوینی در یادداشتهای خود در ضبط کلمه تردید کرده و فتح میم [ و کسرِ واو ] را احتمالاً صحیح دانسته اند.
- دیوان معاون؛ یکی از ادارات حکومتی بنی عباس بوده است ولی مقصود از آن را تاکنون درست نفهمیده ام و در تجارب الامم مکرر این اصطلاح را دارد. (یادداشت های قزوینی ج 7 ص109) : کان الی والدی الحسن بن عبیدالله دیوان الرسائل و دیوان المعاون و جمله الدواوین التی کانت الیه فی ایام وزاره ابیه للمعتضد فامر عبیدالله ابنه ان یستخلف اباالحسین بن ثوابه علی دیوان الرسائل و دیوان المعاون. (معجم الادباء چ مرجلیوت ج2 ص417 و 418).
|| منصبی و وظیفه ای بوده است که ندانستم چیست : والیه معاون بغداد و سائره... (حمزهء اصفهانی ص231، یادداشت های قزوینی ج 7 ص109).
(1) - ضبط کلمه معلوم نیست و مرحوم قزوینی در یادداشتهای خود در ضبط کلمه تردید کرده و فتح میم [ و کسرِ واو ] را احتمالاً صحیح دانسته اند.